جدول جو
جدول جو

معنی پرتو هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

پرتو هدائن
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
فرهنگ گویش مازندرانی
آب و تاب دادن در بیان موضوعی
فرهنگ گویش مازندرانی
دست مالی کردن، چیزی را میان دو کف دست مشت و مال دادن، چلاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه دادن اجسام به دیوار یا هر تکیه گاه دیگر، افراشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جو دادن به خر
فرهنگ گویش مازندرانی
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشو هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک باره و ناگهانی ظرف آب را خالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی