معنی پرتو هدائن - جستجوی لغت در جدول جو
پرتو هدائن
پرتاب کردن
ادامه...
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرو هدائن
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
ادامه...
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
فرهنگ گویش مازندرانی
ا تو هدائن
آب و تاب دادن در بیان موضوعی
ادامه...
آب و تاب دادن در بیان موضوعی
فرهنگ گویش مازندرانی
پروش هدائن
دست مالی کردن، چیزی را میان دو کف دست مشت و مال دادن، چلاندن
ادامه...
دست مالی کردن، چیزی را میان دو کف دست مشت و مال دادن، چلاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتو بزائن
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
ادامه...
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پراز هدائن
تکیه دادن اجسام به دیوار یا هر تکیه گاه دیگر، افراشتن
ادامه...
تکیه دادن اجسام به دیوار یا هر تکیه گاه دیگر، افراشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرجو هدائن
جو دادن به خر
ادامه...
جو دادن به خر
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس هدائن
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
ادامه...
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشو هدائن
پشو هدائن
ادامه...
پشو هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
شرت هدائن
یک باره و ناگهانی ظرف آب را خالی کردن
ادامه...
یک باره و ناگهانی ظرف آب را خالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قرت هدائن
قورت دادن
ادامه...
قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر هدائن
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
ادامه...
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
تو هدائن
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
ادامه...
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رت هدائن
رها کردن، پاره کردن
ادامه...
رها کردن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو هدائن
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
ادامه...
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی